دسته:
زبان و ادبیات فارسی بازدید:
1 بار
فرمت فایل:
doc حجم فایل:
156 کیلوبایت تعداد صفحات فایل:
62
بیش از 10 سال است كه یغما در نیشابور زندگی نمی كند و در هیچ جای دیگر این دنیا هم زندگی نمی كند امروز اگر بخواهی او را ببینی با تمام كوشش نبوغ بشری ، باز هم كار به جایی نمی رسد
قیمت فایل فقط 9,000 تومان
یغما شاعر خشتمال نیشابوری
من یكی كارگر بیل به دستم ، بر من
نام شاعر مگذارید و حرامم مكنید
بیش از 10 سال است كه یغما در نیشابور زندگی نمی كند و در هیچ جای دیگر این دنیا هم زندگی نمی كند . امروز اگر بخواهی او را ببینی با تمام كوشش نبوغ بشری ، باز هم كار به جایی نمی رسد . یغما 16 سال است كه روی در نقاب خاك كشیده حیدرش می گفتند و خشتمال بود ، مرد بود و آزاده . در تمام روزهای زندگیش كار كرد و در تمام ایام حیاتش شعر گفت .
او در جایی می گوید : (( من از همان روزهای كودكی كه بزرگترهای صومعه در شبهای بی پایانی زمستان ، دور كرسی ، شاهنامه و امیر ارسلان می خواندند ، با لذت و ولع گوش می دادم . شاید می دانستم كه شعر در خونم می جوشد )) .
از آن روزها تا دوم اسفند 1366 هجری شمسی ، حتی یك بار ، نام قدر ، نزاع و خشم را نبرد و حتی یك نظر ، چشم از فقر برنداشت . آخرین شب عمرش را زیر یك سقف چوبی و در میان دیوارهای گلی كه با خشتهای خودش سامان گرفته بود خوابید و چنان آرامشی در درون داشت ، كه خوابش تا ابد خواهد پایید .
در جای دیگری می گوید : (( نام شناسنامه من ((یغما)) است . اما مردم هنوز این را باور نكرده اند . گمان می كنند تخلص من است . مردم در بسیاری از موارد گمان می كنند ، مردم اند دیگر ! ))
تحقیقاً هیچ آدمی از دیدنش ، جسارتش ، محبتش و خشتش پی به شعرش نمی بردد ، اما از شعرش همه اینها بر می آید . در طول 20 سال كه عقل داشتنم ، می دیدمش و می شناختمش .
از هیچ انسانی بد نگفت و هیچ حیوانی را آزار نداد . آدمها انسانها ، حیوانها ، هر كدام در جای خود بودند ، همه در جای خود .
حیدر ، فرزند محمد و كشور یغما ، از مهاجران كویر یزد – خور و بیابانك – بود كه دو نسل پیش از حیدر ، برای زیارت امام هشتم (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت ، درماندند . هر طایفه به گوشه ای رفت و خانواده حیدر بیگ در صومعه مسكن گرفت .
حیدر ، پس از تولد تا 30 سال ، آدم خاصی نبود . شاید اصلاً آدمی نبود . بچه ای فقیر ، كودكی شرور ، نوجوانی نا آرام و عاشق پیشه ، جوانی كنجكاو ، بی سواد و باز هم عاشق ، مردمی در آستانه نیمه عمر .
هنوز به درستی نمی دانم یغما چگونه یكباره آنقدر خواندن آموخت و تا آن حد – نه فیلسوف بشود – به برخی رموز و دقایق ادبی ، تاریخ ادبیات ، علوم دینی و قرآن پی برد . آنچه از خودش شنیده ام این است كه این یك روند تدریجی و بطئی بود و در طول ده پانزده سال از ((آب ، بابا)) به سرایش شعر رسید . مادرم اما اعتقاد دیگری دارد و چون با او می ریسته ، نمی توان یكسره اعتقادش را انكار كرد ، اگر چه كاملاً هم پذیرفتنی نیست .
او می گوید : ((پدر خواب نما شد . او هیچ ، نه می دانست ، نه می خواند و یكباره . . . ))
(همسر یغما) سالها قبل از مرگش به دیگران گفته بود كه حیدر از سرباز خانه برای او نامه می نوشته و می فرستاده .
و هر چه بیشتر جستجو كردم كمتر به نتیجه رسیدم . نظر من همان است كه از یغما شنیدم. كوشش سالها ، قریحه ناب و خواهش بی انتها در دانستن به این كار استوارش كرد.
باید در حدود 40 سالگی ، او با این ابیاتش را سروده باشد و آخرین شعرش را دو سه روز قبل از مرگ . 24 سال و می گفت كه 40 هزار بیت شعر دارد . هرگز این گفته اش را نیاز مردم و اشعارش را نشمردم . و آنچه از این 40 هزار بیت شعر بشودش نامید ، آنقدر است كه 40 ساعت مدام طول می كشد بخوانی و بفهمی .
بیشترین سطور زندگی اش را در عشق نوشته و در سیاست ، هیچ نگفته است . اما همان گونه كه هر انسانی – حتی شاعر هم نباشد از هر درس سخن می گوید ، این آشفته فقیر و ازاد نیز در همه مقوله ، سخن دارد .
سبك اشعارش به تعبیر ادبی ، سهل و ممتنع است و به روایت عوام ، همه فهم . به احتمال قوی نمی توانست مشكل سرایی كند ، هر چند از این كار ، نفرت هم داشت . من می گویم و هیچ استبعادی هم ندارد كه غلط كنم – سوادش محدود بود و دانشش محدودتر یادداشتهایی در نجوم دارد كه فكاهیانه است . شاید هم به قول خودش پانصد سال دیگر آنها را باید فهمید . حرف اضافی در این بابها زیاد داشت ، اما ، خوب شعر می گفت ، مهربان بود ، از آدمیت نصیبی برده بود . به هر كه اهل كار نبود – و عمدتاً كار یدی – دشنام می داد و قید نام را زده بود ، وقتی مادرش را می دید ، از یاد گذشته ها به سختی می گریست و از رنج و فقر بی حد خالی سفرگان ، بس شكوه داشت .
نان اگر بردند از دست تو ، نان از نو بساز
جان اگر از پیكرت بردند ، جان از نو بساز
آب اگر بر روی تو بستند بی باكان دهر
تو ز اشك دیدگان ، جوی روان از نو بساز
سركشان را رسم خانه سوختن آسان بود
تا تو را دست است در تن ، خانمان از نو بساز
خستگان را رسم و راه ساختن بود از ازل
گر جهان تو برند از كف ، جهان از نو بساز
خیره سرها را ، سری باشد به ویران ساختن
گر كه ویران شد ، به رغم سركشان از نو بساز
شكوه ات از آسمان بی جا بود ای آدمی !
تو خداوند زمینی ، آسمان از نو بساز
كیست خورشید فلك تا بر تو صبحی بردمد ؟
خود بكوش و مطلعی بهتر از آن از نو بساز
شعر اگر شعر است و بر دل می نشیند خلق را
گر زبانت لال شد یغما زبان از نو بساز
در طریق عشقبازی تا به كی باید دوید ؟
تا به كی امیدواری ؟ بر هدف باید رسید
هر دو گیتی در بهای یك نگه باید فروخت
نقد جان گر خواست بهر بوسه ای ، باید خرید
غرق خون به باید آن جسمی كه باید خاك شد
بر فراز دار به ، قدی كه می باید خمید
شهد شیرین شهادت خورده ، نی جام شراب
گر به زیر تیغها دم بر نمی آرد شهید
ای سوار مركب خورشید ! خالی كن ركاب
زان كه راه عشق را با سینه می باید خرید
گر كه یغما ساكن كوی تو شد عیبش مكن
با پر و بال شكسته ز آشیان نتوان پرید
ارزش گویش نیشابوری :
گویند كه عمر و لیث صفار چون نیشابور را به زیر نگین در آورد ، گفت : ((شهری را گرفته ام كه گل آن خوردنی ، بوته آن ریواس و سنگهای آن فیروزه است )) .
امروز اگر آن دلاور سیستانی بر نیشابور دست می یافت جای آن بود كه نخست از گرفتن شهری بر خویشتن ببالد كه گنجور گوهرستان واژه های ناب پارسی است .
گویش های محلی فارسی ، چه در جای جای ایران كنونی رایج باشد . چه بیرون از مرزهای سیاسی ، در حكم ذخایر ارزنده ای است كه انبوهی از واژه ها ، اصطلاحات امثال ، افسانه ها ، اشعار و تصنیف های فارسی را نگه داشتن و گردآوری ، ضبط ، تحقیق و نشر اهم آنها ضرورتی انكار ناپذیر است .
نیشابور با آن گذشته درخشان تاریخی و فرهنگی ، تاریخ هنوز از عهده شمارش بزرگان و دانشوران این سرزمین بر نیامده ، یكی از ارزشمندترین گونه های گویش فارسی را تا امروز پاس داشته است . حفظ تلفظ های درست و كهن ، همچون مراعات دقیق واو و یای معلوم و مجهول ، حفظ بسیاری كنایات ، استعارات و امثال برخی از وجوه از زندگی گویش نیشابوری است كه در این نوشته بدانها اشارتی هست .
عناصر دستوری
در گویش نیشابور بسیاری عناصر دستوری ارزنده بر جای مانده كه برخی امروز متروك و ناشناخته است و شناسایی آنها بس سودمند تواند بود ، از آن میان به ذكر چند پسوند بسنده می كنم .
الف) «وك» (واو مجهول + كاف تازی ) . این پسوند كه پس از اسامی و گاه اصوات می آید و معمولاً صفت نسبی می سازد ، كاربرد بسیار دارد و هنوز زنده و تقریباً فعال است ؛ همانند :
-بادوك badok : خودپسند و پرافاده
-ترسنوك tersunok : ترسو ، گویا با وساطت نون وقایه
-گیلوك gilok : گل آلود
ب) «له» (لام مفتوح + های غیر ملفوظ ) .
این پسوند كه معنای نسبت می دهد ، پس از اسامی قرار می گیرد و اسمی دیگر می سازد و موارد استعمال آن بسیار است ؛ همچون :
-آوله ahvla و اوله avla : آبله و تاول ، منسوب به «آو» (= آب)
-چله cala چاله ، گویا منسوب به «چه» (=چاه)
چیكله chikela : قطره . منسوب به «چیك» (صدای افتادن قطره) .
ج) «یخ» ( مصوت معلوم یاء + خای معجمه ) . این پسوند پس از اسامی معنای شباهت دارد و صفت می سازد ؛ مانند :
-پتیخ pettikh : آشفته . ماننده به «پت» pat كه در نیشابور نخ در هم پیچیده و مانند آن را گویند .
-تریخ terikh : راست ایستاده . گویا ماننده به «تیر»
-زرنیخ zernikh: بیمارگونه و زرد روی . گویا ماننده به «زر» با وساطت نون و قایه .
د) «او» ( مصوت الف + واو صامت ) . این پسوند معنای شباهت دارد و پس از صفاتی می آید كه بر عیب و نقصان دلالت می كند و صفتی دیگر می سازد ؛ مانند :
-شلاو shallav : شل گونه
-كراو karrav : كر گونه
-لنگاو langav : لنگ گونه
ه) «نا» ( نون + مصوت الف ) . این پسوند پس از صفات می آید و اسم می سازد ؛ مانند :
-تنگنا tanguna : جای تنگ
-سوزنا suvzuna & sevzuna : سبزه عید
خزانه واژگان :
شناسایی واژه های ناشناخته متون پارسی كهن و بازیافت واژه های فنا شده فارسی از میان گویش های موجود یكی از نیازهای بنیادی زبان و ادب فارسی است كه گردآوری ، ضبط و تحقیق در گویش نیشابوری ، بخش چشمگیری از این نیاز را برآورده می سازد .
گویش كنونی نیشابور از واژه های دخیل عربی ، تركی و زبان های دیگر تهی نیست ، اما راه یافتن این واژه های بیگانه جای واژه های بومی را تنگ نكرده بلكه لختی بر غنای آن افزوده است . حبات هزاران واژه ناب فارسی در گویش مردم این سامان شاهد این مدعا است . بسیاری از واژه های نیشابوری در فرهنگها و متون كهن پارسی به كار رفته و ریشه بسیاری را در زبانهای ایرانی كهن توان جست كه از اصالت تردید ناپذیر این گویش حكایت دارد اما می خواهم بگویم كه ارزش آن روی دیگر سكه بسی افزون تر است ، یعنی واژه های نابی كه در فرهنگها و متون نیامده و آنها را نیشابوری می شناسند . منتخبی اندك از واژه های جالب توجه نیشابور :
آغشگه aghushga : پنجره و دریچه كوچك جزء اول آن «آغش» (= آغوش) است .
ابوالفتح عمر بن خیام نیشابوری مشهور به عمر خیام در نیشابور متولد شد ، بر اساس شواهد گمان می رود كه عمر خیام در سال 439 هجری قمری مطابق با 426 هجری شمسی و منطبق با سال 1048 میلادی متولد شده است . و احتمالاً در سال 517 هجری قمری مطابق با 502 هجری شمسی و 1124 میلادی وفات كرده است . او بدون شك بزرگترین ریاضیدان عصر خود بوده و بر نجوم ستاره شناسی ، فلسفه و فیزیك و پزشكی مسلط بوده است . دانشمندی كه علاوه بر علوم فوق بر موسیقی و علوم اسلامی نیز صاحب بصیرت بوده است . متاسفانه بعد از تهاجمات پی در پی اقوام ترك و یورشهای ظالمانه لشكر چنگیز خان مغول كه به ترتیب در قرون 6 و 8 هجری صورت گرفت تعداد بیشماری از آثار تاریخی ، ادبی و علمی ایران برای همیشه از دست رفتند .
در حقیقت فقدان اطلاعات مربوط به زندگی و آثار عمر خیام به علت وضوع چنین ویرانی و غارت عظیمی است كه صورت گرفته است .
با این حال اطلاعات مختصری كه درباره شخصیت چند بعدی او به دست آمدن است نشان می دهد كه او انسانی متفاوت ، محتاط و خردمند بوده و سرشتی عزلت جویانه داشته است . خیام در زمان حیات خود به خاطر تبحرش مورد احترام و ستایش قرار داشته و از او با القاب محترمانه ای چون ارباب و خداوند فیلسوفان و تالی ابن ایسنا یاد می شده است .
یكی از قابل توجه ترین موفقیت های علمی عمر خیام تدوین تقویم سال شمسی بود . او كارش را به كمك گروهی از ستاره شناسان مشهور عصر خود در سال 452 هجری قمری آغاز كرد . این تقویم پنج قرن قبل از تقویم گریگوری كه در سال 1582 میلادی تنظیم شده تدوین گردیده است . در این تقویم بطور مشخص اولین روز سال جدید ایرانی یا نوروز را آغاز فصل بهار قرار داده است ، روزی كه با روز بیستم و یا بیست و یكم مارس برابر است . تقویمی كه عمر خیام تدوین كرده حتی امروز نیز یكی از دقیق ترین روز شمار های جهانی است ، تقویمی كه پس از جلال الدین ملكشاه سلجوقی حاكم آن روز ایران كه دستور تدوین این اثر علمی را داده بود به تقویم جلالی مشهور گردید . علاوه بر این موفقیت علمی حدود بیست كتاب و رساله را به او نسبت داده اند . بی گمان هنوز نیاز به پژوهش و بررسی است تا شاید روزس گستره كامل دانش و نبوغ این حكیم فرزانه آشكار گردد ، زیرا تنها در آن صورت است كه ما قادر خواهیم بود دامنه وسیع علم و دانش این شخصیت خیره كننده را ارزیابی كنیم .
جدا از آثار علمی منحصر به فردش ، عمر خیام اوقات خود را به نوشتن رباعیاتی كه عمد تا به سئوالاتی فلسفی اختصاص داشته صرف كرده است . سوالات اساسی كه او در اشعارش مطرح كرده است پس از نه قرن از وفاتش و علیرغم پیشرفت های علمی انسان هنوز بی پاسخ مانده اند .
عمر خیام در رباعیاتش نادانی و ناامیدی انسان را در مواجهه با جهان وسیع و پر رمز و راز باز می نماید . یكی از دغدغه دائمی او ناتوانی ما در توضیح و تفسیر چگونگی آغاز و انجام این جهان است . راستی چرا باید انسان در دنیایی متولد شود كه سرانجامش مرگ است ؟ سئوالات مهمی كه انسانهای بی شماری در طول اعصار و در سراسر جهان آن را از خود پرسیده اند اما هرگز پاسخ آن را در نیافته اند .
به دلیل فقدان پاسخ به چنین سئوالات اساسی است كه عمر خیام راه چاره را در ترویج عشق برای زندگی و لذت بردن از شادی های زودگذری كه انسان در موقعیت گوناگون به دست می آورد و جستجو می كند می داند . ترانه های عمر خیام اغلب از می به عنوان سمبلی برای شادمانی و فارغ شدن از خود استفاده می كند .
احساس غیر قابل اجتناب عدم امنیت ناشی از جنگ ها ، تغییرات مداوم كشور و زیان های ناشی از بیماریهای فراوان ، عمر خیام و دیگر شاعران ایرانی را وا داشته است تا بر اهمیت زندگی در زمان حال تاكید ورزند .
اما راجع به تقدیر ،عنصری سرگردان در اندیشه خیام كه بدون تفسیر می ماند : عاملی كه تا اندازه ای به دست خود انسان ساخته می شود و تا حدی به ماهیت هر فرد و بسیاری از پدیده های زندگی مربوط می گردد و یكی از جنبه های آفرینش هستی است فكر شاعر ما را رنجور می كند . بنابراین بیچارگی انسان و فقدان درك جهان اطراف او منبع الهام برای نویسنده این رباعیات زیبا شده است ، رباعیاتی كه همچنان در ادبیات ایرانی مطرح است .
اندیشه خیام به شاهكار شعری او حیاتی بخشیده كه تاكنون ارتباطش را حفظ كرده است . گر چه عمر خیام در طول زندگی اش به خاطر اشعارش كه آنان را پنهان داشته بود بهع شاعری شهرت نداشت اما تقریبا یك قرن بعد از مرگش چند رباعی به او نسبت داده شد . در قرن یعد سی و شش رباعی را جزو آثار او قلمداد كردند كه سی و چهار تا آن ها به پرسش های فلسفی اختصاص داشت . در سالهای بعد تعداد این رباعیات تا حدود یك هزار و دویست رباعی افزایش یافت . از آنجا كه عمر خیام مخصوصا محقق و دانشمندی بود كه به حوزه های متنوع علاقه مند بوده بنابراین غیر ممكن است كه واقعا بیش از یك دهم رباعیاتی را كه به او نسبت داده می شود سروده باشد . لذا باید در این مورد شدیدا محتاط بود ، زیرا تعداد كثبری از این یك هزار و دویست رباعی از شأن فكری یا استاندارد های شعری كه از یك فرد خردمند و دانا انتظار می رود خیلی به دور است . در رباعیاتی كه احتمال زیاد او سروده است ، عمر خیام لاف از شایستگی های شراب و خوشی های زندگی می زند .او همچنین نظریات فلسفی ای را كه برای مفتیان دین غیر قابل قبول است بیان می كند و بدین ترتیب خود را در معرض خطر خشم كسانی كه نگرش محدود به قوانین تحمیلی ناشی از تفسیر شان از اسلام ایجاب كرده بودند قرار می دهد . به راستی می توان تصور كرد كه عمر خیام رباعیاتش را در هنگامه های تنهایی و تفكر می سروده است و سپس آنها را برای اشخاصی كه او را به خوبی می شناخته اند و در شك و اندیشه او سهیم بوده اند می خوانده است .
قیمت فایل فقط 9,000 تومان
برچسب ها : یغما شاعر خشتمال نیشابوری , یغما , شاعر خشتمال , نیشابوری , یغما شاعر خشتمال , یغما شاعر خشتمال نیشابوری , پروژه , پژوهش , مقاله , جزوه , تحقیق , دانلود پروژه , دانلود پژوهش , دانلود مقاله , دانلود جزوه , دانلود تحقیق